اولين قدمهاي كوچولوي من و اولين كلمه
عزيز مامان اولين قدمهات وقتي 20 روز از تولدت گذشت شروع شد اولين كلمه اي كه گفتي بابايي بعدش مامايي قربون اون صدات ...
نویسنده :
مامان آزاده
11:13
رقصيدن غنچه مامان(13ماهگي)
رقصيدنت غوغايي به پا كرده تو فاميل نميدوني چقدر خوشگل ميرقصي دستاتو ميبري بالاي سرت ميچرخوني هر كي ندونه فكر ميكنه من باهات تمرين ميكنم نميدونم از كي ياد گرفتي احتمالا ذاتي بايد باشه اسم عروسكاتم بلدي.اون عروسكي كه از همه بيشتر دوسش داري اسمش ناناست عاشق نقاشي كشيدن خودكار دست گرفتن.هي ميگي خود .خود يعني خودكار ميخوام بهت ميگم هانا بريم حموم چيكار كنيم خوشگلم بهم ميگي آب بايي يعني آب بازي اين كلمه رو از سيدي رنگين كمونت ياد گرفتي اسم همه حيونارو بلدي.به پارسا هم ميگي پاپا-بيشي (بشين)-آيي(آره)- دنياي مامان بوس ...
نویسنده :
مامان آزاده
11:13
خوابيدنت
بدون عنوان
بدون شرح
هانا در رامسر
مطالعه
عاشق كتاب و مجله اي انقدر خوشگل با اون دستاي كوچولوت كتابو ورق ميزني دلم قنچ ميره ببين چه با دقت به عكساي ني ني ها نگاه ميكني ...
نویسنده :
مامان آزاده
11:10
اولين غذاخوردنت تو رستوران
1 سالگي گل مامان
دخترم تولد يكسالگيت مباركت باشه ايشاالله 100 ساله بشي مامان قربونت بره روز تولدت مصادف با شبهاي قدر بود واسه همين تولدتو بعد از ماه رمضون گرفتيم همه اومده بودن خاله ميترا .زن دايي حنانه .دايي .زن دايي سولماز.خاله مريم كلي كادوهاي خوشگل گرفتي باباجونم واست 2 تا النگو خريدوقتي دستت كردم النگوتو چقدر ذوق كردي از اون روز وقتي بهت ميگفتم هانا النگوت كو با دستاي كوچولو و خوشگلت بهم نشون ميدادي عزيز دلم بوس اينم عكس 1 سالگيت .قربونت برم فداي نگات ...
نویسنده :
مامان آزاده
10:53